مولود طبع. محصول قریحه و کنایه از شعر است: خود تو میدانی که زادۀ طبع و فرزند خیال بس گرامی تر ز زادۀ مادر فرزند و زن. خاقانی. زادۀ طبع منند ایشان که خصمان منند آری آری گربه هست از عطسۀ شیر ژیان. خاقانی. و رجوع به زاد خاطر و زادۀ خاطر و زادۀ دهن شود
مولود طبع. محصول قریحه و کنایه از شعر است: خود تو میدانی که زادۀ طبع و فرزند خیال بس گرامی تر ز زادۀ مادر فرزند و زن. خاقانی. زادۀ طبع منند ایشان که خصمان منند آری آری گربه هست از عطسۀ شیر ژیان. خاقانی. و رجوع به زاد خاطر و زادۀ خاطر و زادۀ دهن شود
زن صفت. مانند زن سست عهد و پیمان شکن. که طبع زنان دارد: نیک داند که فحل دورانم دلم از چرخ ماده طبع فگار. خاقانی. عجب ترسانم از هر ماده طبعی اگرچه مبدع فحلم در این فن. خاقانی
زن صفت. مانند زن سست عهد و پیمان شکن. که طبع زنان دارد: نیک داند که فحل دورانم دلم از چرخ ماده طبع فگار. خاقانی. عجب ترسانم از هر ماده طبعی اگرچه مبدع فحلم در این فن. خاقانی
کنایه از آدمی بی تکلف. (بهار عجم) (آنندراج). صاف و صادق و بی ریا و راست و درست در هر کاری. (ناظم الاطباء).. ساده وضع: مروت ساده طورت کرد اما چه خود را خوب در کار تو کردم. ظهوری (از آنندراج)
کنایه از آدمی بی تکلف. (بهار عجم) (آنندراج). صاف و صادق و بی ریا و راست و درست در هر کاری. (ناظم الاطباء).. ساده وضع: مروت ساده طورت کرد اما چه خود را خوب در کار تو کردم. ظهوری (از آنندراج)